گنجشك با خدا هيچ نگفت


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به نظر شما سونی با xperia z1 به موفقیت می رسد؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کوله پشتی و آدرس knapsack.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 91
بازدید هفته : 763
بازدید ماه : 2655
بازدید کل : 733243
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 146
تعداد آنلاین : 1


Online
با کلیک بر روی +1 ما را در گوگل محبوب کنید


 The title of your home page You could put your verification ID in a comment Or, in its own meta tag Or, as one of your keywords Your content is here. The verification ID will NOT be detected if you put it here.

آمار مطالب

:: کل مطالب : 297
:: کل نظرات : 146

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 31
:: باردید دیروز : 91
:: بازدید هفته : 763
:: بازدید ماه : 2655
:: بازدید سال : 32676
:: بازدید کلی : 733243

RSS

Powered By
loxblog.Com

با کوله پشتی به روز باشید

گنجشك با خدا هيچ نگفت
یک شنبه 24 شهريور 1392 ساعت 23:23 | بازدید : 1135 | نوشته ‌شده به دست ali | ( نظرات )

گنجشك با خدا هيچ نگفت

 

روزها گذشت وگنجشك با خدا هيچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگاناين گونه مي گفت " . مي ايد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانهقلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درختدنيا نشست .

فرشتگان چشم به لبهايش دوختند ، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

 " با من بگو از انچه سنگيني سينه توست ." گنجشك گفت "

لانه كوچكي داشتم ، ارامگاهخستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بيموقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغضيراه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند.

 


خدا گفت " ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.

 


خدا گفت " و چه بسياربلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام برخاستي.


اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد
.

 


فروش ویژه اسپری موبر کارینا اورجینال (ساخت ترکیه)



اسپری موبر کارینا اورجینال ساخت کشور ترکیه. دارای مجوز وزارت بهداشت ایران و برچسب شبنم. حاوی عصاره آلوورا جهت ايجاد درخشندگی و لطافـت در پوست...

روش خرید: برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول مورد نظر را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

قیمت: 17000 تومان



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , داستان های کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستاه کوتاه،داستان پند آموز،گنجشک،داستان گنجشک و خدا،خدا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

[Comment_Gavator]
nana در تاریخ : 1392/6/25/knapsack - - گفته است :
[Comment_Content]


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: